دربارهی نویسندهی کتاب:
ارزولا ایسبل را استاد داستانهای ترسناک میدانند.
«حالی داشتم که از آن میترسیدم و متنفر بودم؛ از وقتی مادر و برادرم دچار حادثه شده بودند، این حال مانند سایه همراه من بود. حالا هم با آن در ستیز بودم و سعی میکردم خود را اینگونه تسکین دهم که با خود بگویم: من اینجا تنها نیستم و وقتی برگردم، احتمالاً پدرم در خانه پای لپتاپ نشسته است. ولی ابرهای تیره، از ترس و تنهایی قویتر بودند.»